کد مطلب:34406
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:31
از ديدگاه امام علي درنهج البلاغه، اوليت وآخريت وظاهريت وباطنيت خداوند چگونه توصيف شده است؟
ازجمله بحثهاي نهج البلاغه، بحثهايي است دربارة اينكه خداوند هم اول است وهم آخر، هم ظاهر است وهم باطن. البته اين بحث، مانند ساير مباحث مقتبس از قرآن مجيد است خداوند اول است نه اوليت زماني تابا آخريت او مغاير باشد و ظاهر است نه به معني اينكه محسوس به حواس است، تا با باطن بودن او دو معني ودو جهت مختلف باشد. اوليت او عين آخريت و ظاهريت او عين باطنيت اوست.
«اَلْحَمْدُللهِ الَّذي لَمْ تَسْبِقْ لَهُ حالٌ حالاً فَيَكونَ اَوَّلاًَ قَبْلَ اَنْ يَكونَ اخراً وَيَكونَ ظاهِراًقَبْلَ اَنْ يَكونَ باطِناً…وَكًلُّ ظاهِراً غَيْرُهُ غَيْرُ باطِنٍ وكُلُّ باطنٍ غَيْرُهُ غَيْرُ ظاهِرٍ.» (نهجالبلاغه، خطبة 64)
[سپاس خداي را كه هيچ حال وصفتي از او، بر حال وصفتي ديگر تقدم ندارد تا اوليت اومقدم بر آخريتش وظاهريت او مقدم برباطنيتش بوده باشد… هر پيدايي جز اوفقط پيداست وديگر پنهان نيست و هر پنهاني جز او فقط پنهان است وديگر پيدا نيست.اوست كه درعين اينكه پيداست پنهان است و درعين اينكه پنهان است پيداست.]
«لاتُصِحبُهُ الاَوْقاتُ وَلاتَرفدُهُ الْاَدَواتُ، سَبَقَ الْاَوْقاتَ كَونُهُ وَالْعَدَمَ وُجودُهُ وَ اِلْابْتداءَ اَزَلُهُ.» (نهجالبلاغه، خطبة 228)
[زمانها او راهمراهي نمي كنند( درمرتبة ذات او زمان وجود ندارد) واسباب وابزارها او را كمك نمي كنند. هستي او بر زمانها و وجود او بر نيستي و ازليت او بر هر آغازي تقدم دارد.]
تقدم ذات حق بر زمان و برهر نيستي وبرهر آغاز وابتدايي، يكي از لطيفترين انديشه هاي حكمت الهي است و معني ازليت حق فقط اين نيست كه او هميشه بوده است؛ شك نيست كه هميشه بوده است، اما هميشه بودن يعني زماني نبوده كه او نبوده است. ازليت حق فوق هميشه بودن است؛ زيرا « هميشه بودن» مستلزم فرض زمان است؛ ذات حق علاوه براينكه با همة زمانها بوده است، بر همه چيز حتي بر زمان تقدم دارد و اين است معني «ازليت». ازاينجا معلوم مي شود كه تقدم او نوعي ديگر، غير ازتقدم زماني است.
« اَلْحَمْدُ لِلّهِ الدّالِّ عَلي وُجودِهِ بخَلْقِهِ وَبِمُحْدَثِ خَلْقِهِ عَلي اَزَليَّيِهِ وَباشْتِباهِهِمْ عَلي اَنْ لا شِبْهَ لَهُ لا تَسْتَلمُهُ الْمَشاعِرُ وَلا تَحْجُبُهُ السَّواتِرُ.» (نهجالبلاغه، خطبة 152)
[سپاس خداي راكه آفرينش دليل بر هستي او وحدوث مخلوقاتش دليل بر ازليت او ومانند داشتن مخلوقاتش، دليل بر بي مانندي اوست. از حواس پنهان است و دست حواس به دامن كبريايي اش نمي رسد، و درعين حال هويداست و هيچ چيزي نمي تواند مانع و حاجب و پردة وجودش شود.]
يعني او هم پيداست و هم پنهان است؛ او درذات خود پيداست اما ازحواس انسان پنهان است. پنهاني او از حواس انسان ازناحية محدوديت حواس است، نه ازناحية ذات او. درجاي خود ثابت شده است كه وجود مساوي باظهور است، و هرچه وجودْ كاملتر و قويتر باشد ظاهر تر است و برعكس هرچه ضعيفتر و با عدم مخلوط تر باشد از خود و از غير پنهانتر است.
براي هر چيز دو نوع وجود است: « وجود في نفسه » و« وجود براي ما ». وجود هرچيزي براي ما، وابسته است به ساختمان قواي اداراكي ما و به شرايط خاصي كه بايد باشد . و از اين رو ظهور نيز بر دو قسم است: ظهور في نفسه وظهور براي ما.
حواس ما به حكم محدوديتي كه دارد فقط قادر است موجودات مقيد و محدود و داراي مثل وضدرا درخود منعكس كند. حواس ما از آن جهت رنگها وشكلها و آوازها وغير اينها را درك ميكنند كه به مكان و زمان محدود مي شوند؛ در يك جا هستند و در جايي دگر نيستند، در يك زمان هستند و در زماني ديگر نيستند؛ مثلاً آگر روشني هميشه و همه جا به طور يكنواخت مي بود قابل احساس نبود، اگر يك آواز به طور مداوم و يكنواخت شنيده شود هرگز شنيده نمي شود.
ذات حق كه صرف الوجود و فعليت محض است و هيچ مكان و زمان او را محدود نمي كند، نسبت به حواس ما باطن است، اما او درذات خود عين ظهور است و همان كمال ظهورش كه ناشي ازكمال وجودش است؛ سبب خفاي او از حواس ماست، جهت ظهور و جهت بطون در ذات او يكي است؛ اواز آن جهت پنهان است كه درنهايت پيدايي است. او از شدت ظهور در خفاست.
يا مَنْ هُوَ اخْتَفي لِفَرْطِ نورِه
حجاب روي تو هم روي توست درهمه حال نهان زچشم جهاني زبس كه پيدايي
مجموعه آثار شهيد مطهري ج14 ـ سيري در نهج البلاغه صفحه: 400
شهيد مطهري
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.